۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

عاشقانه های بی تاریخ. شماره های سی و یکم تا چهلم .سماعیل وفا یغمائی


بهانه  زیستن31
با این بهانه کاین دل من تشنه ی گلی است
در آرزوی وصل تو ما را تحملی است
در دل نبود گر که مرا آرزوی تو
منرا بگو،زقصه ی بودن چه حاصلی است
گویم به دل که وصل میسر شود اگر
از بعد آن، تحمل ما را چه محملی است
عمری گذشت و منتظرم، وین حریق را
برموجهای گمشده اما نه ساحلی است
آتش بر آب میگذرد در دو چشم من
وز چشم من به چشم تو تا دورها پلی است
دور از منی و در دل من زابتدای شب
تا صبحگاه از تو به هر گوشه محفلی است
دیوانگی است قصه ی عشق و دریغ و درد
مجنون منم، و لیلی من طرفه عاقلی است
از بس رخان او نمکین، چشمهای من
مرد از عطش،وز آتش آن لب که فلفلی است
شنگرف و تند وکافر و ترد شرابناک
یا رب! بر این لبان به شبان، کیست کو ولی است
در کار عشق سوختی و در کلاس عشق
پروانه گفت،شمع شدن، درس اولی است
روزی «وفا» گل تو بداند، که خاک تو
در کارگاه کوزه گری،آبی و گلی است
تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی
اگر عشق تو32
***
اگر عشق تو نبود ای عشق من
نه زمین را تاب می آوردم
نه آسمان را ، نه ستارگان را
و نه مردمان را که برای آنها سروده ام
تو یک تکه از زمینی
یک پاره از اسمان
وسوسوی تمام ستارگانی در شب تاریک من
تو یک تن از مردمانی 
و بدینسان تاب آورده ام هنوز
زمین و اسمان وستارگان را
و مردمان را....

تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی
آتش و آتشکده33

 توئی که در دل من شعله میکشی
 در تمام شب دور از من
و منم که در آتش تو میسوزم
در تمام شب دور ازتو
من آن آتشکده ام که بی تو خاموشم
و تو آن آتش که بی من سرگردان
و هر دو آن زائر یگانه دیگر
و آمیخته با یکدیگر
توئی که در دل من شعله میکشی


تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی
پرواز34


پرواز کرده ام در هوای تو
از فراز هزار بیابان تفته
و در زیر هزار خورشید سوزان
و به کنارت رسیده ام
ای عشق
ای چشمه سار زلال 
و می هراسم که از تو بنوشم
در تو بال و پر بشویم
و با تو در آمیزم
به عطش تو خو گرفته ام و به آتش تو
و سر در پر میکشم و دیده بر هم می نهم
خفته در عطش
و اندوهگین می اندیشم
به آنانی که عشق را ندانستند
وشادمانه گوش میکنم
صدای زلال ترا
که می رقصی بر موجهای خویش....
تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی
شمع35
میسوزم در خویش،گدازان
و فرو میریزم برخویش ، سوزان
طبیبی نیست
حبیبی نیست
کهکشانست و شب بی پایان و زمان
خاموشیم با لبها و دستهای بسته،
و دور از منی تو
دور از من
ای نزدیک با من
و ای در من








تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی
تنها کبوتران میدانند36
میان زمان وجهان و آوارگی
میدانم که میروم و میروی
می خواهم جهان باشم ای محبوب
تمام جهان باشم  با فراخنای بی منتها
 و بازوان بی پایان جهان هنگام که میروم
و پراکنده میشوم
تا ترا بازیابم و درآغوش گیرم
چون میروی وپراکنده میشوی
 وغبار و باد و آب و آتش و خاک میشوی
و میان زمان وجهان و آوارگی
نمیدانی
و تنها کبوتران پیرامون من میدانند
چگونه در من شعله وری
چون زمزمه های مرا میشنوند
هر روز در اینجا
بر نیمکت قدیمی
و در حاشیه این بلوار متروک  خاکستر و ابر.....
تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی

چشمه نمک37

چشمه نمکی ای شهد!
هر چه می نوشمت تشنه تر میشوم
و وای از این دل
که هرچه پیرتر میشود
در آن جوانتر میشوی
چون باغی کهن با دیوارهای فروریخته اش
ودر آن هزاران سرخ گل
 در اغوش خورشید و آواز پرندگان
چشمه نمکی ای شهد
   





تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی
38چنگ بر شب می زنم

چنگ بر شب میزنم و گیسوان تو، ای رؤیا!
دست بر سپیده میسایم و پوست تو
چشم بر ستاره میبندم و چشمان تو...
و بگذار از تن فراتر رویم ای جان
از انبانهای گوشت
و این همه تکاپوی مضحک پر ملال
و اگر واقعیت این است و آدمیان
بگذار با خیال خویش دل خوش بداریم
دیگرانت می بوسند
من اما لبانت را میبویم
سرخگلی که پیرامون دل من شکفته است
با گرمایش
و شمیم دیوانه اش
تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی
روی سوم سکه39

در این دیوانگی
نه از خدا سخنی بگو و نه از شیطان
که زیباست راز و شب پر ستاره
می خواهی بوسه ات را بدرخشان
یا به زندان افکن
اما اینان تنها دو روی یک سکه اند
که ما را به بازی گرفته اند
ما را که روی سوم این سکه ایم....








تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی
40آتش افروز

از که آموختی ای زن
از تندر آتشین 
یا یا از بوسه صاعقه بر درختی کهن
اما تو بودی ای زیبا
نخستین فروزنده آتش و اجاق
در سیاهی شبها
و این همه قرن
گذشت و گذشت و هنوز توئی
فروزنده آتش،
بی تو و بی آتش تو
سرد است دل من و ترانه های من
در لبان تو به نرمی شعله میکشد اکنون
و در تن تو
و در دل تو در تمام شب....
تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی

هیچ نظری موجود نیست:

عاشقانه